دختر آسموني

تلاش بي نتيجه براي انتخاب اسم

                                                           هر از چند گاهي من و همسري و خواهر همسري يادمون ميفته كه نيني اسم نداره و شور ميذاريم تا براش اسم انتخاب كنيم . يه ورق كاغذ و يه خودكار دستمون مي گيريم و اسماي بهتر رو مي نويسيم كه البته تا به امروز اين جلسات به نتيجه نرسيده و دست آخر سه تامون خسته شديم. منم كه همون روزاي اول  اسماي دو سه تا سايت رو زير و رو كردم چشم اميدي ندارم و فعلا بي خيال شدم تا معلوم بشه ني ني دخمله يا پسمل. تا حالا اسمايي كه پيشنهاد شدن اينان: بامداد، پامچال، ساره، افرا، آفرند، آراد، صدرا. هر چند كه اينا هيچ كدومشون اونقد قشنگ نيستن كه دلمون بهشون خوش باشه. من كلا براي انتخاب اسم خيلي سخت گيرم. از همون سخت...
22 مهر 1391

لوبياي سحرآميز

اين دومين قسمت از خاطرات من و لوبياي سحرآميزه. لوبياي سحرآميز اسميه كه خواهرم براي نيني گذاشته. همسري و خواهرش بيشتر مواقع مي گن عدس يا لوبيا!!! احتمالا وقتي ني ني به دنيا بياد و بزرگ بشه خودش خدمت همه شون ميرسه! پنج شنبه رفتيم بيمارستان واسه سونوگرافي . همسري هم با من اومد تو اتاق سونو .برخلاف انتظارمون كه فكر مي كرديم ما هم مي تونيم صداي قلب لوبياي سحرآميز رو بشنويم، خانومه فقط گفت كه حدودا هفت هفته داري. و چيز ديگه اي نگفت. خلاصه جواب سونو رو گرفتيم. آقاهي شروع كرد به خوندن نتيجه. تو برگه سونو نوشته شده بود كه قلب لوبيا 130 بار در دقيقه مي زنه! و همه چيز خوب و نرماله. مسير برگشت از پديده غرب يه جعبه كوچولو شيريني خريديم.  شب همه با هم ر...
17 مهر 1391

اولین نشانه

                                                   درست هفته پيش روز چهارشنبه و حول و حوش همين ساعت بود كه با عجله از سركار اومدم خونه و توي مسير يه بي بي چك خريدم.  يه كم ترسيده بودم ولي با خودم گفتم برو بابا تو هم همش دچار توهمي! ولي يه حسي درونم باعث شده بود كه استرسم زياد باشه. بي بي چك رو گذاشتم كنار آينه دستشويي تا پنج دقيقه بگذره و چشمم بهش نيفته. شروع كردم به مسواك زدن . بعدش هم واسه اينكه بيشتر وقت تلف كنم صورتم رو با صابون شستم . حوله رو برداشتم كه صورتم و خشك كنم و همزمان بي بي چك رو هم برداشتم. چشمام گرد شد و آب دهنم خشك شد و قلبم شروع كرد به تند تند زدن. نمي دونم چه احساسي داشتم ولي شوكه شده بودم . اشكم سرازير شد دوباره بي بي...
5 مهر 1391

حالا ديگه نيني وبلاگ داره

مدتها بود كه تصميم داشتم واسه ني ني يه وبلاگ درست كنم. ولي خب از اونجايي كه من اصولا با تكنولوژي بيگانه ام، تصميمم عملي نمي‌شد. بالاخره روز دوشنبه 4 دي ماه بعد از كلي نت گردي تو وبلاگ ني‌ني‌ها به خودم گفتم نه ديگه اينكه نميشه نيني من بزرگ بشه ببينه وبلاگ نداره! اينه كه دست به كار شدم.   اسم اين وبلاگ رو گذاشتم دختر آسموني.اول به خاطر اينكه طبق اعلام قطعي همسر گرامي قراره اسم دخترمون رو بذاريم آسمان و دوم اينكه دخترمون هنوز زميني نشده و سوم اينكه دلمون مي‌خواد دخترمون هميشه آسموني آسموني باشه: مهربون و بزرگ و...                                                   ...
4 مهر 1391
1